
میطلبد. بنابراین وقتی شرکتکنندگان در یک جنبش یا رفتار جمعی، وضع سیاسی خاصی را چارچوبسازی میکنند، معنایی از آن به دست میدهند و حوادث مرتبط با آن را بهگونهای تفسیر میکنند که هدف بسیج مخاطبان و اعضای بالقوّه جنبش، تهییج ناظران و جلوگیری از بسیج مخالفان جنبش در برابر آن فراهم کرد. چارچوبهای کنش جمعی، زمانی شکل میگیرد که مخاطبان جنبش درباره درک مشترک و تعریف یکسان از وضعیت مسئلهساز و دشوار گفتگو میکنند، بهضرورت تغییراتی لازم، وقوف مییابند، برخی صفات را به بعضی از افراد نسبت میدهند و آنها را درخور سرزنش میدانند، ترتیبات و راهحلهای بدیلی برای رهایی از مشکلات پیشنهاد میکنند و دیگران را وادار میکنند تا هماهنگ با آنها برای تغییر اقدام نمایند. این چارچوبها کارکردهای ویژهای برای کنش جمعی کلیه جنبشهای اجتماعی ازجمله جنبشها و رفتارهای جمعی قومی دارند و طرح تفسیری و چشمانداز اعضا و فعالان جنبش را فراهم میآورند. بهعنوانمثال وقتی فعالان و اعضای جنبش با وضع اجتماعی ناعادلانهای مواجه گردند، بیدرنگ آن را بزرگنمایی و برجستهسازی میکنند. چنین چارچوبهایی پایههای مشروعیت بخش رفتار جمعی را به وجود میآورد و زمینه مبارزه و رقابت برای بسیج افراد را فراهم میکند و تداوم میبخشد (کریمی، 1388).<br /> چشماندازها، مانند موضوعات و شخصیتها توجه را به برخی خصیصهها جلب و از برخی از آنها دور میکند. ویژگیهایی که در یک پوشش خبری به کار میروند معمولاً دارای چارچوبهای اولویت هستند. برای مثال بسیاری از پوششهای خبری انتخابات ریاست جمهوری در آمریکا برای بازتاب جمهوریخواهان یا دمکراتها چارچوببندی نشده است. بااینحال گزارشها یا بیانیههای انتخابشده در این خصوص از دو جناح بهطورمعمول برجستگی یکسان ندارد. (McCombs& Shaw, 1993, PP58 – 66)
بسیاری از نویسندگان چارچوبها را تعریف کردند اما درمجموع، تعریف چارچوبسازی به عمل گزینش و رد یک موضوع برای نمایش خلاصه میشود. چارچوبها میتواند عاملی در تصمیم سازی همگان باشد (Ghanem, 1997, PP3–14).
گیتلین و گی تاچمن39 از کسانی هستند که برای اولین بار مفهوم چارچوببندی را برای بررسی چگونگی بستهبندی و ارائه کارآمد اخبار رسانهای توسط روزنامهنگاران استفاده کردند. این دو چارچوبهای رسانهای خاصی را در رابطه با چگونگی ارسال و انتشار اطلاعات خبری به مخاطبان و چگونگی تفسیر این گزارشهای خبری از سوی کاربران موردبررسی قراردادند. گیتلین مفهوم چارچوب را بهصورت اجمالی اینگونه بیان میدارد که «چارچوبهای رسانهای که عمدتاً ناشناخته و تلویحی هستند، جهان را هم برای روزنامهنگارانی که آن را گزارش میکنند و هم تا حد زیادی برای ما که به گزارش آنها متکی بوده و اطمینان داریم، سازماندهی و شکل میدهند». بنابراین در محتوی رسانهای چارچوبها اساساً نه با آگاهی از سوی سازندگان آنها شکل میگیرند و نه حتی افرادی که اطلاعات رسانهای را از طریق آن پردازش میکنند به این چارچوبها توجه دارند اما این چارچوبها نمیتوانند از جریان ارسال و انتقال اطلاعات حذف شوند. چارچوبها جز ذاتی بیان و درک یک گزارش هستند (Gitlin, 1980, PP12-15).
همانطور که میدانیم چارچوبها کارکردهایی دارند. رابرت انتمن40 از پژوهشگران ارتباطی دانشگاه جرج واشنگتن امریکا تأکید کرد که چارچوبها برای جلبتوجه افراد به برخی عناصر و توجه نکردن به برخی عناصر دیگر به کار میرود. او همچنین بر این باور است که «شیوهای که یک موضوع بهوسیله آن چارچوبگذاری میشود باید مشخص کند که مردم چطور یک موضوع را درک و ارزیابی کنند» (Entman, 1993, PP51-58).
همچنین کریمی(1388) در مورد کارکرد چارچوبها میگوید: چارچوبها کمک میکنند تا فرد بتواند دنیای اطراف خود را تفسیر کند. چارچوبها ساختارهای شناختی اساسی و بنیادین هستند که نحوه ارائه حقیقت و ادراک را تعیین میکنند. بهوسیله چارچوبها فرد به برخی از جنبههای مشاهدات خود معنا میدهد و برخی دیگر از جنبههایی که به نظر او بیربط و بیمفهوم است را حذف میکند. چارچوبها ساختارهای شناختی هستند که در حافظه ضبط و ثبت میشوند و فرد به کمک آنها تجارب جدید خود را تفسیر و تعبیر میکند. چارچوب، طرح کلی تفسیر است که افراد را قادر میسازد رویدادها را در درون فضای زندگی خود و جهان بزرگتر جای دهند، درک و شناسایی کنند و به آنها عنوان دهند. چارچوب، درک فرد را هدایت میکند و به او اجازه میدهد انتظارات تعریفشدهای را درباره آنچه اتفاق میافتد، داشته باشد و واقعیت زندگیاش را معنا نماید. بر این اساس فرایند چارچوبسازی راهنمای معنایی مفیدی برای درک پویشها و مبارزه مستمر بهمنظور ایجاد و گسترش عقاید بسیجکننده و منتقد وضع موجود عرضه میکند. این چارچوب کنش جمعی که از معناسازی منتج میگردد، پیامدها و کارکردهایی بسیار مهم برای جنبشهای اجتماعی دارد. ازجمله این کارکردها آن است که منجر به اقدامی حیاتی در دسترس رهبران و سازماندهندگان جنبشهای اجتماعی میشود تا اعضای خود را برای کنش جمعی بسیج نمایند (ص38).
گامسون و مادیگیلیانی41 چارچوب را سازماندهی مرکزی نظر و یا گزارشی میداند که معنا میدهد و با «ابزارهای نمادینی» همچون استعارهها، مثالها، تکیهکلامها، توصیفها و انگارههای تصویری مشخص میشوند. «انتخاب برخی جنبههای یک واقعیت درک شده و تبدیل آن به موضوعی بااهمیتتر در یک متن ارتباطی میداند بهنحویکه تعریف خاصی از مسئله، تفسیر علی، ارزیابی اخلاقی و راهحلهای پیشنهادی برای آن موضوع شکل دهد» ( Modigliani, 1987, PP 77-137&Gamson).
حداقل چهار موقعیت چارچوببندی وجود دارد که میبایست موردمطالعه قرار بگیرد: ارتباط گر، متن، دریافتکننده پیام و فرهنگ (Entman, 1993, PP52-53).
دانیل کانمن42 برنده جایزه نوبل اقتصادی 2002 و همکارش آموستی ورسکی43 نخستین پایهگذاران نظریه چارچوبسازی در سال 1979 هستند. آنها به آزمون این موضوع پرداختند که چگونه ارائههای متفاوت از سناریوها و اتفاقات یکسان بر تصمیمهای مردم، ارزیابی، و برآورد آنها از گزینههای متفاوت ارائهشده، اثر میگذارد (Scheufel & Tewksbury, 2007, P14). بهعبارتیدیگر چگونه مفهومی که ارائه میشود بر انتخابهای مخاطبان در مورد حوادث و اخبار پیرامونشان تأثیر میگذارد. به دیگر سخن رسانهها به مخاطبان میگویند که درباره چه فکر کنند و سپس تااندازهای چگونه فکر کردن را نیز در چارچوبی که از پیشساخته و پرداختهشده است به آنان تحمیل میکنند.(مهدیزاده، 1389، ص81). رسانهها در ارائه پیام و تبیین مطالب خود از شعارها و نمادهایی متناسب باارزشها و هنجارهای مخاطبان بهره میبرند و با مارکدار کردن برخی مفاهیم بهگونهای قابلفهم و پذیرش همگان، معنای موردنظر خود را بستهبندیشده و آماده در اختیار مخاطب قرار میدهند.
چارچوبها را میتوان طرحوارههای شناختی دانست که بر نحوه ادراک و فهم ما از واقعیت تأثیر میگذارند. در قلمرو مطالعات و پژوهشهای ارتباطی، چارچوبسازی به این معناست که رسانهها نه آیینهای برای انعکاس واقعیت، بلکه سازنده واقعیت و شکلدهنده به آن هستند. بنابراین کار رسانهها تنها انتخاب رویداد و حوادثی خاص از میان رویدادهای زیاد نیست، بلکه معنی دادن به آن نیز هست. رسانهها ناگزیرند حوادث و رویدادها را برای مخاطبانشان مهم و بااهمیت نشان دهند و لازمه این کار نیز جای دادن خبر در متن یک روایت یا داستان است (مهدیزاده، 1389، صص 82-81).
این نظریه فرایند کنترل انتخابی محتوای رسانه توسط دستاندرکاران رسانهای است که میگوید چگونه بخش خاصی از محتوای رسانه یا معانی بیان حاصل از آن، در یک قالب و بستهبندی ارائه میشود، بهگونهای که امکان تعابیر و تفاسیر مطلوب، معین و مشخص را فراهم و تعابیر دیگر را حذف میکند؟ چارچوبسازی رسانهای به رابطه میان متن و اطلاعات بهگونهای که معنی خاصی را به ذهن متبادر سازد، اشاره دارد (Scheufel & Tewksbury, 2007, P12).
چارچوبها یا قالبهای رسانهای میتواند یا بهوسیله خود رسانههای جمعی یا بهوسیله سازمانها و جنبشهای اجتماعی یا سیاسی ویژهای خلق شوند. پسازآن و ازآنجاییکه افراد نمیتوانند بهطور کامل حوادث و اتفاقات زندگی خود و جهان اطرافشان را درک و تفسیر کنند، روزنامهنگاران میکوشند از چارچوبسازی برای کاهش دادن پیچیدگیهای مسئله و یا واقعه خبری استفاده کنند. این تکنیک رسانهای با در نظر گرفتن مفهوم گرایش و سوگیری در چارچوبها به این موضوع میپردازد که چگونه مفهومی که ارائه میشود بر انتخابهای مردم تأثیر میگذارد. «سوگیری در چارچوبسازی عبارت است از ارائه حقایق به شیوهای که تأثیر آن به ارائه یک تصویر غیرواقعی منجر شود یا پیام بهسرعت به یک دیدگاه تبدیل شود» (Mc, adam .d 1996, P13).
استریت44 به نقل از انتمن45 چارچوبسازی را اینگونه بیان میکند: «چارچوبسازی انتخاب شماری از وجوه واقعیت برای پرتوافکنی بر آنها، و شماری دیگر برای در سایه قرار دادن آنهاست، بهنحویکه در کل، داستانی منسجم و موجه درباره مشکلات، علل پیدایش آنها مضامین اخلاقی آنها و راههای برطرف کردنشان به وجود آید» (مهدیزاده، 1389، ص 82).
بر پایه نظریه چارچوبسازی، رسانهها افکار عمومی را به سمتوسوی موضوعی که دلخواه است میکشانند و آن را در قاب و قالبی خاص ارائه میدهند و این کنشگران رسانهای هستند که به ساختن این چارچوبها میپردازند. رسانهها و دروازهبانان رسانهای، رویدادها و موضوعات مورد پردازش را به شکل مطلوب خود سازماندهی و ارائه میکنند و در این ارائه نیز نحوه بیان، انتخاب واژه و لحن، چینش صوت و تصویری که همراه پیام است و… به مدد چارچوبهای پیشساخته میآیند و سرانجام، این مخاطب است که بستهای آماده را دریافت میکند و با تصورات قالبی و انگارههای از پیش موجود خود به تفسیر و درک پیام دریافتی میپردازد. به بیانی سادهتر، ما مخاطبان رسانهها مجموعه رویدادها و پدیدهها را در چارچوبی خاص میبینیم که آنان از پیش برایمان تدارک دیدهاند. رسانهها با چارچوبسازی رویدادها، ساختار شناختی مشخص و تعریفشدهای را برای مخاطبان فراهم میکنند، بهگونهای که مفهومسازی آنها از دنیای پیرامون و درکشان از واقعیت، بر اساس چارچوبهای رسانهای باشد (مهدیزاده، 1389، ص 82).
رسانهها برای چارچوبسازی رویدادها و تولید معنا برای مخاطبان، از رویهها و شگردهایی چون انتخاب واژگان، استعارهها، کنایهها، تمثیلها و… استفاده میکنند تا داستان و روایتی معنادار ازآنچه میخواهند بسازند، و نظم معانی خاصی برای مخاطبان خلق کنند (مهدیزاده، 1389، ص 82).
فرایند چارچوبسازی رسانهها شبیه ساخت چارچوب برای خانه است که متناسب با اشیایی که در آن قرار میگیرد، برای آن چارچوبی تهیه میشود؛ ارتباط گر نیز متناسب با محتوای پیام خود، قالب و ساختاری را برای آن انتخاب میکند (مهدیزاده، 1389، ص 83).
شیوه ارائه پیام در قالب نظریه چارچوبسازی، به مخاطب در فهم مسائل دشوار و پیچیده یاری میرساند و همراه شدن او با پیام را تسهیل میکند. هنگامیکه ارائه پیام در چارچوب باورها و انگارههای ذهنی مخاطب باشد، پذیرش آن آسانتر شده و مخاطب در پردازش اطلاعات تازه، آنها را بر اساس چارچوبهای ذهنی پیشین طبقهبندی و تفسیر میکند.
ارتباطگر رسانههای جمعی واقعیت را بر طبق قواعدی که در قالب یک رسانه به کار میرود، بهاصطلاح چارچوببندی میکند. هر رسانه آمیزهای از سیاست، نگرش به واقعیت، تصویری از واقعیت، تصویری از مخاطب و از این قبیل دارد که خاص خود اوست. این ویژگیها سبب میشود که اخبار به شیوهای معین و مثلاً برنامههای ورزشی به شیوهای دیگر، عرضه شوند. این نکته بیانگر این فرضیه است که محصولات رسانهای محصولاتی انسانیاند. یعنی ساختههایی که مخاطب آنها را مسلم فرض میکند. بخشی از فراگرد چارچوببندی، زمینهزدایی46 ارتباط گر از رویداد یا پدیده است تا رسانه بتواند آن رویداد را تجدید زمینه47 کند. از طریق فراگرد زمینهزدایی و تجدید زمین، خصلت مشاهدات تغییر مییابد. رویدادی آشنا که در رسانهها ارائهشده است، و وقتی درزمینهی تازهاش ادراک شود تغییر خصلت میدهد و آنچه معمولاً آشنا به شمار میرفت، ممکن است عجیب و ناآشنا به نظر آید. برنامهریز باید از پیامدهای این فراگرد آگاه باشد. برای مخاطبان یک پیکار ارتباطی ممکن است خیلی دشوار باشد. که با واقعیت چارچوب دار48 رابطه برقرار کنند و آن را با واقعیت خاص خودشان پیوند دهند. برای اینکه ارتباط مؤثر باشد، گیرندگان نیز باید در فراگرد مشابهی شرکت کنند، یعنی باید پیام را از محتوای رسانهای آن زمینهزدایی کنند و در واقعیتهای روزمره خودشان تجدیدنظر نمایند. جای تعجب نیست اگر گیرنده پیام، مشاهدهای را که رسانهها چارچوببندی کردهاند به همان صورت رها کند و دیگر به آن واکنش نشان ندهد. پسآزمون پیامها روشی برای کاهش این مشکل است (ویندال، سیگنایتزر و اولسون ،1387، ص 264-263).
رسانهها در نقش خبری خود، آیینه انعکاس رویدادها و واقعیت دنیا
بسیاری از نویسندگان چارچوبها را تعریف کردند اما درمجموع، تعریف چارچوبسازی به عمل گزینش و رد یک موضوع برای نمایش خلاصه میشود. چارچوبها میتواند عاملی در تصمیم سازی همگان باشد (Ghanem, 1997, PP3–14).
گیتلین و گی تاچمن39 از کسانی هستند که برای اولین بار مفهوم چارچوببندی را برای بررسی چگونگی بستهبندی و ارائه کارآمد اخبار رسانهای توسط روزنامهنگاران استفاده کردند. این دو چارچوبهای رسانهای خاصی را در رابطه با چگونگی ارسال و انتشار اطلاعات خبری به مخاطبان و چگونگی تفسیر این گزارشهای خبری از سوی کاربران موردبررسی قراردادند. گیتلین مفهوم چارچوب را بهصورت اجمالی اینگونه بیان میدارد که «چارچوبهای رسانهای که عمدتاً ناشناخته و تلویحی هستند، جهان را هم برای روزنامهنگارانی که آن را گزارش میکنند و هم تا حد زیادی برای ما که به گزارش آنها متکی بوده و اطمینان داریم، سازماندهی و شکل میدهند». بنابراین در محتوی رسانهای چارچوبها اساساً نه با آگاهی از سوی سازندگان آنها شکل میگیرند و نه حتی افرادی که اطلاعات رسانهای را از طریق آن پردازش میکنند به این چارچوبها توجه دارند اما این چارچوبها نمیتوانند از جریان ارسال و انتقال اطلاعات حذف شوند. چارچوبها جز ذاتی بیان و درک یک گزارش هستند (Gitlin, 1980, PP12-15).
همانطور که میدانیم چارچوبها کارکردهایی دارند. رابرت انتمن40 از پژوهشگران ارتباطی دانشگاه جرج واشنگتن امریکا تأکید کرد که چارچوبها برای جلبتوجه افراد به برخی عناصر و توجه نکردن به برخی عناصر دیگر به کار میرود. او همچنین بر این باور است که «شیوهای که یک موضوع بهوسیله آن چارچوبگذاری میشود باید مشخص کند که مردم چطور یک موضوع را درک و ارزیابی کنند» (Entman, 1993, PP51-58).
همچنین کریمی(1388) در مورد کارکرد چارچوبها میگوید: چارچوبها کمک میکنند تا فرد بتواند دنیای اطراف خود را تفسیر کند. چارچوبها ساختارهای شناختی اساسی و بنیادین هستند که نحوه ارائه حقیقت و ادراک را تعیین میکنند. بهوسیله چارچوبها فرد به برخی از جنبههای مشاهدات خود معنا میدهد و برخی دیگر از جنبههایی که به نظر او بیربط و بیمفهوم است را حذف میکند. چارچوبها ساختارهای شناختی هستند که در حافظه ضبط و ثبت میشوند و فرد به کمک آنها تجارب جدید خود را تفسیر و تعبیر میکند. چارچوب، طرح کلی تفسیر است که افراد را قادر میسازد رویدادها را در درون فضای زندگی خود و جهان بزرگتر جای دهند، درک و شناسایی کنند و به آنها عنوان دهند. چارچوب، درک فرد را هدایت میکند و به او اجازه میدهد انتظارات تعریفشدهای را درباره آنچه اتفاق میافتد، داشته باشد و واقعیت زندگیاش را معنا نماید. بر این اساس فرایند چارچوبسازی راهنمای معنایی مفیدی برای درک پویشها و مبارزه مستمر بهمنظور ایجاد و گسترش عقاید بسیجکننده و منتقد وضع موجود عرضه میکند. این چارچوب کنش جمعی که از معناسازی منتج میگردد، پیامدها و کارکردهایی بسیار مهم برای جنبشهای اجتماعی دارد. ازجمله این کارکردها آن است که منجر به اقدامی حیاتی در دسترس رهبران و سازماندهندگان جنبشهای اجتماعی میشود تا اعضای خود را برای کنش جمعی بسیج نمایند (ص38).
گامسون و مادیگیلیانی41 چارچوب را سازماندهی مرکزی نظر و یا گزارشی میداند که معنا میدهد و با «ابزارهای نمادینی» همچون استعارهها، مثالها، تکیهکلامها، توصیفها و انگارههای تصویری مشخص میشوند. «انتخاب برخی جنبههای یک واقعیت درک شده و تبدیل آن به موضوعی بااهمیتتر در یک متن ارتباطی میداند بهنحویکه تعریف خاصی از مسئله، تفسیر علی، ارزیابی اخلاقی و راهحلهای پیشنهادی برای آن موضوع شکل دهد» ( Modigliani, 1987, PP 77-137&Gamson).
حداقل چهار موقعیت چارچوببندی وجود دارد که میبایست موردمطالعه قرار بگیرد: ارتباط گر، متن، دریافتکننده پیام و فرهنگ (Entman, 1993, PP52-53).
دانیل کانمن42 برنده جایزه نوبل اقتصادی 2002 و همکارش آموستی ورسکی43 نخستین پایهگذاران نظریه چارچوبسازی در سال 1979 هستند. آنها به آزمون این موضوع پرداختند که چگونه ارائههای متفاوت از سناریوها و اتفاقات یکسان بر تصمیمهای مردم، ارزیابی، و برآورد آنها از گزینههای متفاوت ارائهشده، اثر میگذارد (Scheufel & Tewksbury, 2007, P14). بهعبارتیدیگر چگونه مفهومی که ارائه میشود بر انتخابهای مخاطبان در مورد حوادث و اخبار پیرامونشان تأثیر میگذارد. به دیگر سخن رسانهها به مخاطبان میگویند که درباره چه فکر کنند و سپس تااندازهای چگونه فکر کردن را نیز در چارچوبی که از پیشساخته و پرداختهشده است به آنان تحمیل میکنند.(مهدیزاده، 1389، ص81). رسانهها در ارائه پیام و تبیین مطالب خود از شعارها و نمادهایی متناسب باارزشها و هنجارهای مخاطبان بهره میبرند و با مارکدار کردن برخی مفاهیم بهگونهای قابلفهم و پذیرش همگان، معنای موردنظر خود را بستهبندیشده و آماده در اختیار مخاطب قرار میدهند.
چارچوبها را میتوان طرحوارههای شناختی دانست که بر نحوه ادراک و فهم ما از واقعیت تأثیر میگذارند. در قلمرو مطالعات و پژوهشهای ارتباطی، چارچوبسازی به این معناست که رسانهها نه آیینهای برای انعکاس واقعیت، بلکه سازنده واقعیت و شکلدهنده به آن هستند. بنابراین کار رسانهها تنها انتخاب رویداد و حوادثی خاص از میان رویدادهای زیاد نیست، بلکه معنی دادن به آن نیز هست. رسانهها ناگزیرند حوادث و رویدادها را برای مخاطبانشان مهم و بااهمیت نشان دهند و لازمه این کار نیز جای دادن خبر در متن یک روایت یا داستان است (مهدیزاده، 1389، صص 82-81).
این نظریه فرایند کنترل انتخابی محتوای رسانه توسط دستاندرکاران رسانهای است که میگوید چگونه بخش خاصی از محتوای رسانه یا معانی بیان حاصل از آن، در یک قالب و بستهبندی ارائه میشود، بهگونهای که امکان تعابیر و تفاسیر مطلوب، معین و مشخص را فراهم و تعابیر دیگر را حذف میکند؟ چارچوبسازی رسانهای به رابطه میان متن و اطلاعات بهگونهای که معنی خاصی را به ذهن متبادر سازد، اشاره دارد (Scheufel & Tewksbury, 2007, P12).
چارچوبها یا قالبهای رسانهای میتواند یا بهوسیله خود رسانههای جمعی یا بهوسیله سازمانها و جنبشهای اجتماعی یا سیاسی ویژهای خلق شوند. پسازآن و ازآنجاییکه افراد نمیتوانند بهطور کامل حوادث و اتفاقات زندگی خود و جهان اطرافشان را درک و تفسیر کنند، روزنامهنگاران میکوشند از چارچوبسازی برای کاهش دادن پیچیدگیهای مسئله و یا واقعه خبری استفاده کنند. این تکنیک رسانهای با در نظر گرفتن مفهوم گرایش و سوگیری در چارچوبها به این موضوع میپردازد که چگونه مفهومی که ارائه میشود بر انتخابهای مردم تأثیر میگذارد. «سوگیری در چارچوبسازی عبارت است از ارائه حقایق به شیوهای که تأثیر آن به ارائه یک تصویر غیرواقعی منجر شود یا پیام بهسرعت به یک دیدگاه تبدیل شود» (Mc, adam .d 1996, P13).
استریت44 به نقل از انتمن45 چارچوبسازی را اینگونه بیان میکند: «چارچوبسازی انتخاب شماری از وجوه واقعیت برای پرتوافکنی بر آنها، و شماری دیگر برای در سایه قرار دادن آنهاست، بهنحویکه در کل، داستانی منسجم و موجه درباره مشکلات، علل پیدایش آنها مضامین اخلاقی آنها و راههای برطرف کردنشان به وجود آید» (مهدیزاده، 1389، ص 82).
بر پایه نظریه چارچوبسازی، رسانهها افکار عمومی را به سمتوسوی موضوعی که دلخواه است میکشانند و آن را در قاب و قالبی خاص ارائه میدهند و این کنشگران رسانهای هستند که به ساختن این چارچوبها میپردازند. رسانهها و دروازهبانان رسانهای، رویدادها و موضوعات مورد پردازش را به شکل مطلوب خود سازماندهی و ارائه میکنند و در این ارائه نیز نحوه بیان، انتخاب واژه و لحن، چینش صوت و تصویری که همراه پیام است و… به مدد چارچوبهای پیشساخته میآیند و سرانجام، این مخاطب است که بستهای آماده را دریافت میکند و با تصورات قالبی و انگارههای از پیش موجود خود به تفسیر و درک پیام دریافتی میپردازد. به بیانی سادهتر، ما مخاطبان رسانهها مجموعه رویدادها و پدیدهها را در چارچوبی خاص میبینیم که آنان از پیش برایمان تدارک دیدهاند. رسانهها با چارچوبسازی رویدادها، ساختار شناختی مشخص و تعریفشدهای را برای مخاطبان فراهم میکنند، بهگونهای که مفهومسازی آنها از دنیای پیرامون و درکشان از واقعیت، بر اساس چارچوبهای رسانهای باشد (مهدیزاده، 1389، ص 82).
رسانهها برای چارچوبسازی رویدادها و تولید معنا برای مخاطبان، از رویهها و شگردهایی چون انتخاب واژگان، استعارهها، کنایهها، تمثیلها و… استفاده میکنند تا داستان و روایتی معنادار ازآنچه میخواهند بسازند، و نظم معانی خاصی برای مخاطبان خلق کنند (مهدیزاده، 1389، ص 82).
فرایند چارچوبسازی رسانهها شبیه ساخت چارچوب برای خانه است که متناسب با اشیایی که در آن قرار میگیرد، برای آن چارچوبی تهیه میشود؛ ارتباط گر نیز متناسب با محتوای پیام خود، قالب و ساختاری را برای آن انتخاب میکند (مهدیزاده، 1389، ص 83).
شیوه ارائه پیام در قالب نظریه چارچوبسازی، به مخاطب در فهم مسائل دشوار و پیچیده یاری میرساند و همراه شدن او با پیام را تسهیل میکند. هنگامیکه ارائه پیام در چارچوب باورها و انگارههای ذهنی مخاطب باشد، پذیرش آن آسانتر شده و مخاطب در پردازش اطلاعات تازه، آنها را بر اساس چارچوبهای ذهنی پیشین طبقهبندی و تفسیر میکند.
ارتباطگر رسانههای جمعی واقعیت را بر طبق قواعدی که در قالب یک رسانه به کار میرود، بهاصطلاح چارچوببندی میکند. هر رسانه آمیزهای از سیاست، نگرش به واقعیت، تصویری از واقعیت، تصویری از مخاطب و از این قبیل دارد که خاص خود اوست. این ویژگیها سبب میشود که اخبار به شیوهای معین و مثلاً برنامههای ورزشی به شیوهای دیگر، عرضه شوند. این نکته بیانگر این فرضیه است که محصولات رسانهای محصولاتی انسانیاند. یعنی ساختههایی که مخاطب آنها را مسلم فرض میکند. بخشی از فراگرد چارچوببندی، زمینهزدایی46 ارتباط گر از رویداد یا پدیده است تا رسانه بتواند آن رویداد را تجدید زمینه47 کند. از طریق فراگرد زمینهزدایی و تجدید زمین، خصلت مشاهدات تغییر مییابد. رویدادی آشنا که در رسانهها ارائهشده است، و وقتی درزمینهی تازهاش ادراک شود تغییر خصلت میدهد و آنچه معمولاً آشنا به شمار میرفت، ممکن است عجیب و ناآشنا به نظر آید. برنامهریز باید از پیامدهای این فراگرد آگاه باشد. برای مخاطبان یک پیکار ارتباطی ممکن است خیلی دشوار باشد. که با واقعیت چارچوب دار48 رابطه برقرار کنند و آن را با واقعیت خاص خودشان پیوند دهند. برای اینکه ارتباط مؤثر باشد، گیرندگان نیز باید در فراگرد مشابهی شرکت کنند، یعنی باید پیام را از محتوای رسانهای آن زمینهزدایی کنند و در واقعیتهای روزمره خودشان تجدیدنظر نمایند. جای تعجب نیست اگر گیرنده پیام، مشاهدهای را که رسانهها چارچوببندی کردهاند به همان صورت رها کند و دیگر به آن واکنش نشان ندهد. پسآزمون پیامها روشی برای کاهش این مشکل است (ویندال، سیگنایتزر و اولسون ،1387، ص 264-263).
رسانهها در نقش خبری خود، آیینه انعکاس رویدادها و واقعیت دنیا